درباره وبلاگ


سلام.به وبلاگ من خوش آمدید.ممنون از عزیزانی که به بنده لطف میکنن وبه وبلگم سر میزننن. نظر،انتقادوپیشنهاد یادتون نره چون هم باعث دلگرمیه هم باعث ارتقای سطح مطالب میشه،ولی ازنظر دادن همینجوری[مدح وستایش]خوشم نمیاد. بعضی وقتا خدایی هنوز چیز جالبی توی وبلاگا زده نشده ولی مدح میکنن و... اینجا سعی میکنم نکاتی از زندگی بزرگان و نکاتی که به نظر خوب ومفید میاد یادداشت کنم،تا شاید خودم بیشتر حواسم رو جمع کنم وتلنگری باشن برای خودم ودیگران هم استفاده کنن.
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 249
بازدید کل : 11524
تعداد مطالب : 19
تعداد نظرات : 53
تعداد آنلاین : 1


زی طلبگی




در نجف اشرف درمدرسی،استادی دید که شاگردش چرت می زند،هنگامی که درس تمام شد استاد گفت:شما بمانید! چرا هنگام درس چرت می زدی؟استاد فهمید که سعادتی نصیبش شده!به استاد گفت:شبها یک دور قرآن می خوانم وتا اذان صبح بیدارم وبعد از کمی استراحت در درس شما شرکت می کنم.

استاد گفت:حالا امشب آن طور کهمن می گویم قرآن بخوان،فکر کن من آنجا نشسته ام و شما در حضور من قرآن می خوانی.شاگرد این کار را کرد.

فردا صبح استاد در خلوت از او پرسید:چه کردی؟

گفت:بیش از یک جزءنتوانستم بخوانم.

استاد گفت:مرحبا!حالا امشب فکر کن در محضر رسول خدا(ص)قرآن می خوانی.شاگرد این کار را کرد.

صبح استاد پرسید:چه کردی؟

گفت:بیشتر از دو صفحه با حالت گریه نتوانستم بخوانم!با اینکه شب تا سحر بیدار بودم.

استاد گفت:امشب فکرکن در محضر مبارک حضرت رسول(ص)وجبرئیل امین(ع)هستی!

دوباره فردا از او پرسید:چه کردی؟

گفت:بیش از سه-چهار خط نتوانستم بخوانم!

استاد گفت:حالا امشب فکر کن در محضر خدا هستی،او پیش توست و تو در کنار او قرآن میخوانی.

بنده ی خدا معلوم شد هنگام تلاوت قرآن حالش منقلب شده وجان را به جان آفرین تسلیم نموده بود.

فردا صبح استاد دید شاگردش نیامده،گفت:بروید ببینید چه شده؟وقتی رفتند در را بسته دیدند.در را گشودند،باجسد او برخورد کردند.جسد را برداشتهو بردند که غسل دهند و دفن کنند.غسّال بعد از چند لحظه گفت: من که سواد ندارم ببینید چه روی سینه ی این مرد خدا با خط سبز نوشته شده است؟

استاد وبقیه ی شاگردان ناگهان دیدند روی سینه ی این جوان پاک با خط شبز نوشته شده:«شهید راه عشق».

کتاب خرمن معرفت،نوشته ی سیدعباس موسوی مطلق



پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:عشق,شهادت,خدا,قرآن,معرفت,طلبگی, :: 18:2 ::  نويسنده : زینب

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد